مادرانه

عزیز دلم

سلام مامان فدات بشه دوشنبه رفتم پیش دکتر ولی بهم اجازه نداد گفت دیر اومدی با بابایی رفتیم خیلی ناراحت شدم گریم گرفت چون خسته شده بودم دکترم واسه چهارشنبه وقت داد بهم وقتی رفتم میخواست بره زایمان داشت برای همین تو اون طبقه منو دید اشک تو چشام حلقه میزد هی نی نی میومد و مامانا میرفتن واسه زایمان به بابایی میگفتم کی میشه نوبت ما شه عزیزکم ترو به همون خدا که واسم عزیز قسم میدم بگو بزاره بیای بگو مامانم طاقت نداره دیگه خسته ام فدات شم خسته ام یعنی من لیاقت مادر شدن ندارم وای به من وای به من اگه لیاقت نداشته باشم مامان اگه نیای من نابود میشم اینو مطمینم بگذریم دکتر جونی گفت هیچ قرصی نمیخواد بخوری سنت کم فقط برو ورزش کن لاغر شی منم زودی رفتم ایروبی...
8 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد